67

حیـ ـرتم را بیشتر کن تا بپرسم کـ ـیسـ ـتم

آنـ ـکه در آیینـ ـه می بیند مرا ، من نـ ـیستم

سـ ـایه ای رقصنده بر دیوار پشت آتـ ـشم

جز گمـ ـانِ هست، چیزی نیست هست و نیـ ـستم

خاطـ ـرات رفته را چون خـ ـواب می بینم ولـ ـی

کاش در جایی به جز کابـ ـوس خود ، می زیـ ـستم

در مقامات تحیّر جای اسـ ـتدلال نیسـ ـت

عقـ ـل می خواهد که من هرگز نفهمم، چیسـ ـتم

آسیـ ـابی در مسیر رود عمـ ـرم! صبر کـ ـن

روزی از تکرار این بیهـ ـودگی ،  می ایسـ ـتم

66

 
 آقا سلام،باز منم،خاک پایتان،
 دیوانـہ اے کـہ لک زدہ ^قلبش برایتان!
 
 در ایـטּ کلاس سرد، حضور شما ^واجب است.
 ایـטּ بار چندم است کـہ ^استاد غایب است؟
 
 نرگس ^شکفتـہ است، تو را داد مے زند
 آقا بیا کـہ فاصلـہ ^فریاد مے زند
 
 ایـטּ روزها نمے شود ^{اندوهگیـטּ} نبود
 دلواپس نهایت ^تلخ زمیـטּ نبود 

 تب کردہ مادرم ز غمت مدتـــے مدید
 هذیاטּ مادرم شدہ "آقا خوش آمدید" 

 امضاء:دو چشم خیس و دلے در هوایتاטּ
 دیوانـہ اے کـہ لک زدہ قلبش برایتانّ  ....

  اللــــــــــــــهم عجـــــــــــــــــل لولیــــــــــــــــــــک الفــَرَج ..

65

فَـقَط خُــدآ مــی دونه چقــدر این متَــنو دوس دارَم ..

 گفتم خدایاچگونه آغازکنم؟؟؟

گفت به نام من

گفتم خدایا چگونه آرام گیرم؟؟؟

گفت به یادمن

گفتم  خدایا خیلی تنهایم؟؟؟

گفت تنهاترازمن؟

گفتم خدایا هیچ کسی کنارم نمانده؟؟؟

گفت به جزمن

گفتم خدایا ازبعضی هادلگیرم

گفت حتی ازمن؟

گفتم خدایا قلبم خالیست

گفت پرکن ازعشق من

گفتم دست نیازدارم

گفت بگیردست من

گفتم بااین همه مشکل چه کنم؟؟؟

گفت توکل کن به من

گفتم احساس میکنم خیلی ازت دورم

گفت نه،نزدیکترین به تو ،من

گفتم برای ارزوهایم چه کنم؟؟؟

گفت تلاش،به امیدمن

گفتم چگونه ازین دنیادل بکنم وبرم؟؟

گفت به امید دیدارمن

گفتم چگونه پایان دهم؟؟؟

گفت حافظ ونگهدارتو،من

گفتم خدایاچرا اینقدر میگویی من؟؟؟

گفت چون من ازتوهستم وتوازمن...

64

حـرفی شنــیدی که دوس نداشتــی بشــنوی ؟؟

نآرآحَتــی ؟ باشه .. ولی یه _{لحظه دس نگه دآر .}.

اول بیــآ یه دایره بُزُرگ بیــن خودتو و دنیــآی بیــرون بکــَش ..

خوب الآن  از اون هیــآهو ی بیــرون نجآت پیــدآ کــردی ..

هیــج کَس الان نمیــتونه وارد این بشــه و تورو نآرآحَــت کُنــ ه ..

حآلا بشیــن فکر کن ببیــن اشتبــآه از کُجآ .. کی .. و چرا بوده ؟

الان فقــــط خــودتی .. خودت باعث پیروزی یا _{نــآبودیت} میشــی ..

این خودتــی که الان داری خودتو ناراحت یــآ خوشحــآل می کُنــی ..

بقیــه فــقَط دورتو اشغــآل کردَن ..

تــو فَقــَط شَــرمنده خودت میتونــی بآشــه یآ نه ..

   تو فَــقَط برای خودت مهمــی .. 

63

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

63

میگَـن یه روزی میـرسه دلـت وآسـه این دورآن تَنـگ میشـه ..

ولی من خودَم شـک دارَم ..

سختـه یآ مَـن سَختـش کـردَم ..

62

تنهایی یعنی :

هیچ کس

سایز

دلت

نـیـس…

61

60

  A  L   L  A  H   

59

از چــادری که سَــرَش بود خوشَــش نمیــومَــد ،

بهــش گُفتَــن ؛ چآدری هآ بو میــدَن  !!!

دلــَ شِکَــست ..

تآ خآنــه پیــاده رَفــت ..

ســر نمــآز به سَجــده افتــآد یآدش آمَــد ..

رآســت می گُفتــَن ..

چآدری ها بو میدَن ؛ بوی خآک

1400 سآل اَســت که چــآدر بوی خآک میــدهد

لبخَــند زَد :)

اَز بوی خآک چــآدرش رآضــی بود ..

الســلآم علیک یآ فآطمــه الــزهرا ( س  ) ...

58

بازهــم من زنده ام آه ای خــدا متشکرمــ

باز باران بر غبار شیشه ها متشکرمــ



بازهم خمیــازه و بیــداری و صبح دگر

دیدن آیینه و نور و صدا متشکرمــ



بازهم یک ســفره و یک چای داغ و نان گرم

فرصت دیدار تو دراین فضا متشکرمــ



بار دیگر میتوانم بو کنم از پنــجره

یاس خیس خانه ی همسایه را متشکرمــ



گرچه بااین وقت پر گهــگاه یادت میکنم

خاطرم جمع است میبخشی مرا متشکرمــ



من که بی تسبــیح و بی ســجاده ام ازمن بگیر

این تغزل را به عنوان دعا متشکرمــ

+ خداجونم متشَکــرم ..

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

57

رآست گفتن بآنــو ..

این دُنیـآ .. خوشی زود گُــذریست برای من و بانویی چون تو..

چند صبـآحی صبــر کُـن ..

دنیـآی عآشـــقـآنه ماهم شُــروع میشــوَد ..

آنــوقـت تو میشــوی ...

تک

بـآنوی

دُنیـآی

حَقیـقی

  من ..

+ متن از خودم

56

تَمـام اون لَحظـه هآیی کـه مَحبـتو گُـذآشن پآی احتیـآج ، ضَعـف و... جلوی چـشـمَـم ...

+ زیـآد که خوب بـآشـی .. دل همه رو میـزنی ..

Clik

55

الهـی قُـربونت بـرَم من .. دلَـم برات یـه ذرع شُـدع ..

قَــبل خواب ~~~> Clik

بَـعد خواب  ~~>  Clik

مآشآءلله یادتون نـرع ..

54

میخواستم یه چی بنویسم اما بیخیال

53

فـــدآی سرم که خیلــی جآهآ نَـــشُــد ...

اَصـــلاً به درک .. 

52

بــه بَعضیــآ بآس بگیــم : بــخُــدآ مام روی سَــگ داریمــآ ... ولی استفـــآده در صورت نیــآز ..

51

50

49

بیـخـیآل ...

اَصـلاً بیخیـآل کـسی یآدش نیسـت که هَستـی ...

پآشـو پآشـو غُصـه نخـور ..

صُبـح پآشـو به خُـدآت سَـلآم کُـن ... اون که یآدشـه یه بنـده دارع ..

برای خودت یه صبحونه مَشــتی درست کن که تا حالا حوصله درس کردنشـو نداشتــی ..

آخرش یه شُکـر کُـن ..

بعـد برو برای امـروزَت هدف گُذآزی کُـن .. هم کآری هم تفــریحــی ..

مهم ترینــآشـو اول انجـآم بـدع ..

بـعد برو سُـرآغ تـفریحـآت .. برو خریـد .. بهتـرین لبـآسی که داریـو بپـوش ..

بهتـرین عطری که داری بـزَن ..

برو قـدَم بزَن .. خلوت کُن با خودت .. برو جایی که دوس داری

برو چیزیو بخور که همیشه دوستداشتی بخوری .. کتابی بخر که همیشه دوست داشتی بخـونی ..

بـ چیـزآی خوب فکر کُـن ..

بـ اینکـه قهــرمآن دنیآی خودت بآشـی ..

ب اینکهـ جوری باشـی کـه آخرش ببیــنی هم خودت راضیـه هم خُـدآت ..

آخـر شَــب برو زیـر سَــقف خُـدآ .. کتآبشــو بآز کُــن ... یه دل سیــر درد دل کُـن ... .

دیــدی خوش گُـذَشــت ...

48

بـ نَـظَـر خودم اون چنـآن که بآیـَدُ شآیـد نَشُـد بت نزدیکـ بشـَم ... شرمندَم ...

+ عیـد فـطر مُبآرَک ...

47

46

خُـدآیـآ دلـم دآره بی تآبــی می کُـنه ...

نآ اُمیـدَم نَکُـن ... تو این دُنیـآ فَقـَط نگآم بـه توئـه ...

45

من نمــی دانم

که چــرا می گوینــد: اســب حیوان نجیــبی است ، کبــوتر زیباســت.

و چرا در قفــس هیچکــسی کرکــس نیست.

گل شبــدر چه کم از لاله قــرمز دارد.

چشــم ها را باید شســت، جور دیگر بایــد دید.

واژه ها را باید شــست .

واژه باید خــود باد، واژه باید خــود باران باشد.

چتــرها را باید بســت.

زیر بــاران باید رفت.

فکر را، خاطــره را، زیر باران بایــد برد.

با همه مردم شهــر ، زیر باران بایــد رفت.

دوســت را، زیر باران بایــد دید.

عشــق را، زیر بــاران باید جــست.

زیر باران بایــد بــازی کرد.

زیر باران باید چیــز نوشــت، حرف زد، نیلــوفر کاشت

زندگــی تر شــدن پی در پی ،

زندگی آب تنــی کردن در حوضــچه “اکنون”است.

44

بـرآی اولیـن بآر اَز فآل حـآفـظ متنـفر شُـدَم ..

کآش اصـلاً نمیرفتـم بگیـرَم

42

بــه سَــلآمتی خودت .. نَــه بــنده هآی بــی خودتت ...

41

یکـی اَز رآه هآی احسـاس خوشـبختـی ک تآ این لَحـظه بهـش رسیـدَم اینـه :

یـه رآهو  شُـروع کُـن  بَقیـشو بسپـآر دست خُـدآ

یـه آینـده ای برات میسـآزع بیـآ و ببیـن ... الـبَت .. اگ نگآت فَقـَط ب خُـدآ بآشـه .. 

یـ عکس بی رَبــط : Clik

40

من هیچ ارزشی ندارم ... میدونم

یه بار گناه ب این بزرگی دارَم .... میدونم

بوی تهـوع آور داره میاد ازم .. میدونم

بندگیم ب درد  خودمم نمیخورع ... میدونم

ولی جُز تو کسیو ندارَم ....

39

حــــس خـــوب یَعـنــــی :

یـه آن حآلـت خیلـی بـدع . _{داغون افتضـآح} ...

بعد یه ایمیـل نآشنآختـه ، یه _{^{شُمـآره نآشنـآس}} ، یه اس ام اس ... ... میبـینی ...

وَقـتی که اصلاً انتـظآرشو نـدآشتـی ببیـنی ... حآلتو یهو عوض میکُـنه ..

+ هوووووووم چ می چَسـبه ...