خــدآ بود و دیگـر هیـچ نبــود ..
خــدآ بود و دیگـر هیـچ نبــود ..

خــدآ بود و دیگـر هیـچ نبــود ..

...

231



الا که نشستم پای مانیتور هم چشام میسوزه ..


هم بدنم ضعف داره .. ولی لازم بود که بیام  ...


لازم بود که بگم خدایا من بیشتر از همه بی راهه رفتمو بقیه رو دعوت به شاهراه میکردم


داشتم تا امروز ب  این فکر میکردم که چقد دوستم داشتی ..


که دوباره اجازه ی نفس کشیدنو بم دادی ..



میخوام بهت خیلی نزدیک ترشم .. انقدری که دیه کسی تو نظرم نباشه


منکه بهر کی اعتماد کردم .. تو زرد از آب دراومد و ب زمین خواست بزنه


.. ولی بازم تکرارش کردم ..


+ من که قید همه رو زدم .. میخوام فقط میون داشتهام باشی ..


+ راس گفتن جلوی بنده خدا ناتوانی تو نگو ... چون ژست خدایی برات میگیره


+ دیه درد و دلامو میزارم واس خودت


+ دیه گریه هام پیش خودته


+ از یه مش حرفای کلیشه ای بدم اومده ..


+ اصلاً تو تنها دوست منی .. تنها همراه منی ... اگ رسیدم .. اگ نرسیدم


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.